گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دیوان سعدی شیرازی
گلستان
 حکایت شمارهٔ ۹


در عقد بیع سرایی متردّد بودم، جهودی گفت آخر من از کدخدایان این محلتم وصف این خانه چنان که هست از من پرس، بخر که هیچ عیبی ندارد. گفتم به جز آن که تو همسایه منی

خانه ام را که چون تو همسایه است

ده درم سیم بد عیار ارزد

لکن امیدوار باید بود

که پس از مرگ تو هزار ارزد